-
فال حافظ برای یک دوست
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 12:00
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن مقدمش یا رب مبارک باد بر سو چمن خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش هرنفس با بوی رحمان میوزد باد یمن خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند برشکن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:45
هر کس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت اما تو را ای عاشق انسان کسی نشناخت
-
اجوک
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:40
ترکه توی توالت باباش میمیره از اون به بعد هر وقت میره توالت گریه میکنه بهش میگن چرا اینجا گریه میکنی میگه: اخه اینجا بوی بابامو میده
-
اجوک
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:38
ترکه میره دستشویی موبایلش زنگ میزنه دختر :بابایی کجایی؟ بابا: یه جایی دختر : مامان میگه نهار نداریم هر جا که هستی نهارتو بخور و بیا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:29
نظر یادت نره دوست من
-
خداحافظ
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:25
قسمت نشد ببینمت خدانگهداری کنم فرصت نشد بمونمو از تو نگهداری کنم گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برام اگه یه وقت بگی نرو رفتن پر از درد برام گفتم صداتو نشنوم ندیده از پیشت برم پشت سرم ....نکن چیکار کنم مسافرم من میرم ولی باز تو بدون همیشه یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه گل خوب میدونی که بی تو تنهام عزیزم اگه تو نباشی...
-
ا
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:14
میبینمت گاهی روی برگ های درخت بید -گاهی روی گونه ماه و گاهی در سایه تپه ای میتوانم ردپایت را در رودهای آرزو و در کوه هایی که از بوی بلوط مست شده اند ببینم اگر آغوش تو باز باشد در یک شب بارانی به سویت می آیم و کبوتری به تو خواهم داد تا دانه های خستگی ات را بچیند اگر قلب تو چون خورشید بتابد می توانی نشانی عطر دوست را از...
-
ای کاش
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 11:05
ای کاش میشد به گذشته ها باز گشت و زمان را متوقف کرد و تولدی دیگر و آغازسبز و رویائی آغازی سبز برای گم شدن در بیکران رویا ها ای کاش میشد همیشه در خواب بود خوابی که کابوسهای جدائی در آن نبود ای کاش میشد در باغ کوچک یاسهای بنفش و سپید همچنان کودکانه گام برداشت ای کاش می شد همیشه در چین و واچین دامن مادر گم بود و سایبان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 10:57
تمنای وصالم نیست عشق از من مگیر به دردت خو گرفته ام نیستم در بند درمانت
-
از غم بیا بیرون
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 10:03
غصه هایت را در زلال ترین رود بهار بشوی و از قله های دست نیافتنی عشق بالا برو! وقتی به جبرئیل رسیدی بیتی از حافظ را بر بالهایش بنویس دوباره میتوان تازه شد و به طراوت برگهای نورسته بهار را تلاوت کرد پائیز را فراموش کن و به کو جه های سر سبز ی بیندیش که تو را به فردا میبرد دوباره میتوان دیگران را دوست داشت و برای زیبائی...
-
تردید
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:54
جاده ها همه سبز است برای رفتن و اندیشه هایم سبز تر برای ماندن دلتنگی هایم انقدر گلوگیر است که نفسهایم را به سختی فرو میبرم و هر چه دارم در این لحطه بین رفتن و ماندن جای می گیرد میخواهم بمان .صد هنجره آشنا صدایم میکند ....اما نمی خواهم بشنوم حس رفتن مرا به جلو می راند .
-
دلخوشی
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:48
دیگر سرود تنهایی نخواهم خواند ای دلخوشی دیرین تنهایی لحظه های بی تو را فراموش خواهم کرد چه خواهد شد ؟ چه خواهد شد گل من - پزمردگی سهم تو نیست چشم هایت را به کرانه های دور ببر تلا لو نگاهت در شب مایوس من تا همیشه روشن باد .
-
یاد روستا
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:41
در سراپای وجودم درد زبانه میکشد و در میان دود و غبار شهر دلخوشم به خاطرات کودکی و دل بسته ام به سادگی های دیارم به بوی دیوارهای کاهگلی به آسمان بی غبار روستا به بوی شبدر به هی هی شبانان در دشت پونه های وحشی به عطر نان تازه در سفره اخلاص به لحظه های پرسه در میان باغهای انار و لیمو
-
خدا
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:31
خدا بی گمان روی بوته های توت فرنگی هم خانه دارد هر جا که بهشت است او آنجاست و پریان افسانه ها همسایه خانه به خانه اش هستند با گل سرخ مهربان است با همه بدی که دارم هر گاه می خوانمش با لبخند پذیرایم میشود آری او خداست همان خدای مهربان
-
پر پرواز
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 17:30
ای با من و پنهان ز دل از دل سلامت میکنم روزگاری پر پرواز را نمی شناختم و با آسمان بیگانه بودم و گمان میکردم زندگی یعنی یک قفس .کمی آب و دانه و یک پرنده دلمرده با بالهای ناتوان اما اکنون لحظه ای پرواز را رها نمیکنم آسمان با من دست یاری داده است و مرا به اوج میرساند میدانید چرا بقیه را در زندگی جستجو کنید
-
فال حافظ برای یک دوست
جمعه 6 مهرماه سال 1386 09:36
بفکن بر صف رندان نظری بهتر از این بر در میکده میکن گذری بهتر از این در حق من لبت این لطف که می فرماید گر چه خوب است و لیکن قدری بهتر از این آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید گو در این نکته بفرما نظریبهتر از این دل بدان گرامی چه کنم گر ندهم مادر دهر ندارد سری بهتر از این ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق گفتم ای خواجه...
-
از ترمه و تغزل شعر از حسین منزوی
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 09:06
دستی که بهدست من بپیوندد نیست صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست زنجیر فراوان فراوان اما چیزی که مرا به زندگی بندد نیست
-
غزل۴
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 14:03
اینکه گاه میخواهم کز تو دست بردارم حرف سرد مهری نیست مشکلی دگر دارم با تو عشق می ورزم ای پریچه و خود نیز از حضور یک دره در میان خبر دارم عشق من!اگر تقویم چند سال پس میرفت میشد این مزاحم را از میانه بردارم مشکلم در بهار توست در خزان من آری آنچه پیشرو داری من به پشت سر دارم ورنه خوب میدانی بی توقف و جاری دم به دم به سوی...
-
سلام
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 10:04
بیایید با سلام و یک تبسم پیام چهره را مثبت کنیم
-
غزل
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 09:46
ای به مرگ خیره شده!عشق در برابر توست چشم او به روی تو و چشم تو به پ شت سر است شب گذشته است و هنوز باورت نیامده روز دل به شمع مرده مبند که آفتاب در خبر است با بهار کاغذی ات در اتاق چار خزان مانده ای غافل از آن که بهار پشت در است از کنار خاطره ها این همه عبور مکن مرگ را مرور مکن زندگی قشنگ تر است باش تا ز مشرق عشق صبح...
-
غزل
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 09:25
سفر بخیر گل من که میروی با باد ز دیده میروی اما نمیروی از یاد کدام دشت و دمن ؟یا کدام باغ و چمن ؟ کجاست مقصدت ای گل ؟کجاست مقصد باد مباد بیم خزانت که هر کجا گذری هزار باغ به شکرانه تو خواهد زاد خزان عمر مرا داشت در نظر دستی که بر بهار تو نقش گل و شکوفه نهاد تمام خلوت خود را اگر نباشی تو به یاد سرخ ترین لحظه تو خواهم...
-
دیوونه
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 12:51
یک دیونه میپرسن چرا دیونه شدی؟ میگه من یک زن گرفتم که یک دختر 18 ساله داشت دختره زنم با بابام ازدواج کرد. پس زنم مادرزنه مادرشوهرش شد دختر زن من پسری زایید که داداشه من و نوه ی زنم بود . پس نوه ی منم بود پس من پدربزرگه پسرم بودم . پس زن من….. زیاد فکر نکن! قاطی میکنی
-
حافظ
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 12:45