بیا تو خیلی خوشت میاد

خالی بستم هیچی توش نیست

بیا تو خیلی خوشت میاد

خالی بستم هیچی توش نیست

پیغام ماهی ها سهراب سپهری

رفته بودم سر حوض

تاببینم شاید  -عکس تنهایی خود را در آب.

 آب در حوض نبود .

ماهیان میگفتند :

(هیچ تقصیر درختان نیست.)

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب -لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید -آمد او را به هوا برد که برد .

به درک راه نبردیم به اکسیزن آب.

برق از پولک ما رفت که رفت.

ولی آن نور درشت

عکس ان میخک قرمز در آب

که اگر باد می آمد دل او-پشت چین های تغافل میزدچشم ما بود .

روزنی بود به اقرار بهشت.

 

تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی -همت کن

و بگو ماهی ها -حوضشان بی اب است

 

باد میرفت به سر وقت چنار .

 من به سر وقت خدا می رفتم .

نظرات 1 + ارسال نظر
یه نفر که میشناسی چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:12 ب.ظ

این شعر رو من خیلی دوست دارم . زیر ظاهر ساده ی شعر حرف قشنگی داره . ؛ تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است ؛

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد